نویسنده کتاب، گریس هال سل، در کودکى در ناحیهاى در تگزاس آمریکا با افکار بنیادگرایانه مسیحى پرورش یافته است. «بنیادگرایى مسیحى» در گذشته بر سلوک اخلاقى صحیح تکیه داشت، ولى در دهههاى گذشته صرفاً سیاسى شده است. به «بنیادگرایان»، لقب «تجدیدِحیاتیافته» نیز داده مىشود. این مسئله شامل یک نوع تجربه بیدارى معنوى و یا صرفاً گرایش به افکار سیاسى خاص مىباشد. آنها معتقدند تاریخ بشر در طى نبردى در آخرالزمان به نام «آرماگدون» به پایان مىرسد و نقطه اوج آن ظهور دوباره مسیح است؛ پس از آن داورى نهایى براى همه مردگان و زندگان انجام مىشود............
باز بوی عطر نرگس بر فضای صبح طنین افکنده و بلبلان با صدای دل انگیز خویش همه را مبهوت خویش ساختند.گلی با ناز، نازنین تر شده و صورتش را با شبنم نقاشی کرده و سرخی عشق را با خنده ی مهرگونه اش تحویل همه می دهد؛حوریان با جامه های روشن و براق بر محمد و آل محمد صلوات می فرستند و آسمان پهنایش را آرایش به ابرهای آبی و سفید د اده است و قناری کنج قفس تنهایی اش را از یاد برده و آن قدر پایکوبی و بی قراری می کند که گوش باد را مرتعش ساخت.بازوان نسیم به قاصدک ها نوید جمعه را می دهندو تور نوری بی پایان فضای صبح را تسخیر نموده و ذراتش متبلور در فضا رقص کنان هردم زاد و متولد می شوند و کبوتر سفیدی با بالهای سفیدش در آسمان دور واژه انتظار چرخ می زند و به دنبال منجی ذکر خوش بوی <<اللهم عجل لولیک الفرج>> را می نوازد و دل من همچون بید ، از تپش هیجان جمعه می لرزد آقا ! ای کاش آمدنت را همه باور می کردند و ای کاش می شد کمی زود تر بیایی ،دل لاله های عاشق از نبودنت خون است و دیگر چشمی برای گریستن ندارند.به خدا نبودنت دلمان را ریپش ریش کرده و گناه صورت زیبای پاکی را شسته و فطرت خالص آدمی را چین و واچین ، حق و حقیقت پشت پرده شک و تردید محصور مانده و آه عطشناک یتیمی روی دلهای بی کس و کار ما سایه انداخته است . خورشید باید از پس ابر بیرون بیاید و چشمهای نابینای ما را درمان کند . آقا جان گناه زندگی پروانه ها را می سوزاند واگر توباشی دیگر پر پروانه بی کورسویی از نور در دل شب تا هجران نمی سوزد. آقا سوز سرمای بی کسی ، دستهای مهربان آدم ها را تاول زده و دردی جانکاه در پیکره آرامش پیچیده است. آقا جان ثروت وجاه طلبی مرید دلهای طمع کار شده و گرمای ملتهب حقارت بر فقر و تهی دستی طعن و گلایه می زند. مهدی جان (عج) بگو کی می آیی تا کوچه ها را آذین کنیم و عطر خوش وصل را بر پهنای باغ وصال بسراییم و خودستایی رنگ سبز را با مداد رنگی مهربانی ، بکشیم و نمناکی چشمان قناری را با دستمال نوید آمدنت پاک کنیم. دوباره غروب شده و دل ماتم زده ما در حسرت آمدنت بهانه از لحظه ها می گیرد . شاید دلتنگی غروب جمعه از بار شرمندگی چشمان منتظر ما باشد ولی بدان که دل دقایق همیشه به امید آمدنت می تپد.
مولای غریب و تنهای من! پدر مهربان اهل عالم! می خواهم غربتت را حکایت کنم؛ غربتی که دوازده قرن است ریشه دوانیده؛ غربتی که اشک آسمان و زمین را جاری ساخته؛ غربتی که حتی برای برخی محبانت، غریب و ناشناخته است؛ غربتی که اجداد طاهرینت پیش از تولد تو بر آن گریسته اند. من از تصویر این غربت و غم ناتوان ام. … از آنانی بگویم که خاطر شریف تو را می آزارند؟ از آنها که دستان پدرانه و مهربانت را خون ریز معرفی می کنند؟ از آنها که چنان برق شمشیرت را به رخ می کشند که حتی دوستانت را از ظهورت می ترسانند؟ از آنها که تو را به دور دست ها تبعید می کنند؟ از آنها که تو را دست نیافتنی جلوه می دهند؟ از آنها که به نام تو مردم را به دکه های خویش فرا می خوانند؟ … از خود آغاز می کنم که اگر هر کس از خود شروع کند، امر فرج اصلاح خواهد شد. می خواهم به سوی تو برگردم. یقین دارم بر گذشته های پر از غفلتم کریمانه چشم می پوشی؛ می دانم توبه ام را قبول می کنی و با آغوش باز مرا می پذیری؛ می دانم در همان لحظه ها، روزها و سال های غفلت هم، برایم دعا می کردی. من از تو گریزان بودم؛ اما تو هم چون پدری مهربان، دورادور مرا زیرا نظر داشتی آقای من ، مولای من ، یاورمن … العفو … العفو!
این باور که روزی منجی خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد فصل مشترک تمام ادیان می باشد . در همه ادیان مسئله ظهور موعود غایب پیش بینی شده است و همه
انبیاء و اولیاء وعده داده اند که در آخر الزمان یعنی پایان خط انبیاء، شخصیتی الهی که دارای مقام ولایت و رسالت الهیه باشد ظهور خواهد کرد
ماجرای خواندنی یک پینه دوز که امام زمان (عج) به سراغ او میرفت۰
شرح ماجرای خواندنی یک پینه دوز که امام زمان (عج) به سراغ او میرفت توسط مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهران
در زمان کودکی من، مرحوم والد ما با یکی از اولیاء خاصّ خدا ارتباط داشت. تشرّف آن ولیّ خدا به حضور امام زمان«صلوات الله علیه»، قابل انکار نبود. ایشان یک مغازة پـینه دوزی هم در بازار داشت. حتّی ایشان میگفت: گاهی آقا شبهای جمعه یک دفعه می آیند، میفرمایند: بیا برویم کربلا زیارتی کنیم و برگردیم. با آقا میروم کربلا و بر میگردم. اینها خواب و قصّه و داستان نیست.
مرحوم والد ما میگفت: آقا تشریف میآورند پیش ایشان، نه این، خدمت آقا برود. پدرم گفت که از او پرسیدم: فلانی! گفت: بله! گفتم: چه شده است که ایشان تشریف میآورند آنجا پیش تو؟! گفت: اتّفاقاً خودم همین سؤال را از آقا پرسیدم که چطور شده که شما میآیید اینجا پیش من احوالم را میگیرید؟ ایشان به من فرمودند: برای خاطر اینکه در تو هیچ هوای نفس نیست. وقتی از حبّ به دنیا تخلیه شدی، ولی الله اعظم دستت را میگیرند..
مگر کسی که حبّ دنیا، چه مالش و چه جاهش پیکرهاش را گرفته باشد، میتواند خدمت امام زمان«صلوات الله علیه»، برسد تا حضرت ایصال به مطلوب بفرمایند؟!…
در جـادههاي مه آلـود انتـظار
من ماندهام با دلي تنگ و بيقرار
بـا آيـههاي عاشــقانه ميروم
از كوچه زمسـتان در پي بهــار
تصــويـر كاج كهنــسال آرزو
در قاب چشـم افق مانـده يادگار
آن سـوگلي با همه مهـربانياش
آيد ز مـرز غــزل هاي ماندگار
او ميرسد كنون با خندههاي ناب
از پلـكان طـــلايي افتــخار
بـا واژههاي زلال سـپيد عشـق
از پشت قلـه غيبت رســد نگـار
در مخمل سبز سحر شـود ‹‹رهـا››
اين قامت دريـا كه گشته رهسپار
************************
اگرپیشنهادی درباره ی سایت دارید می توانید پسشنهادتان را به ایمیل زیر ارسال کنید:
nasimemouood7@yahoo.com
madheeshg@iran.ir